که که دا بخور :حرفتو بزن
چه که که ایی خوردی؟ : چی گفتی ؟
که که خوری نکون : حرف نزن
که که نخور : دروغ نگو، زِر نزن
که که خوردی: غلط کردی، گُه خوردی
برو که که دا بخور: حرف زیادی نزن
که که خوری می کنه : حرف بیخود می زنه
که که خوردم : اشتباه کردم، غلط کردم
که که مْ بُخورِدِدْ : قربونم بری
هیچ که که ایی نمی تونی بخوری: هیچ کاری نمی تونی بکنی، هیچ غلطی نمی تونی بکنی
که که کاری نکن : کار بد نکن، خرابکاری نکن، گند نزن
اعصابم که که ایی یه : اعصابم خورده
که که مال : لعنتی
که که مصّب : لا کردار، بد مصّب
که که بینی : محتویات خشکیده بینی که با انگشت خارج و به بیرون پرتاب می کنند
که که خشکه : الف) آدم لاغر و سیاه و نحیف ؛ ب) هر میوه و یا چیز پلاسیده
رَنگِش مِثی که که نپختِس : کنایه از رنگ و روی زرد و ضعف بدن
که که پِز : آشپزی که دست وپختش تعریفی نداشته باشه، زنانی که مواد غذایی را حیف و میل می کنند و دست و پخت خوبی ندارند
که که کار : خرابکار، گند زن
قاشوبی(قاشق) که که خوریش همیشه همراشه : کنایه از دخالت بیجا و فضولی در همه امور
یه که که ایی شدن : یه کاره ایی شدن ( بِچه دَرسِتا بوخون تا یه که که ایی بشی)
که کهِ مْ تو روحت: به روحت ریدم
اِز هر که که ایی که بُپُرسی می دونِد : همه می دونن
که که شانس: بد شانس، بد بیار
که که ریدِی : آدم زپرتی، آدم نَیَرز
آدم زیادی زرنگ که که را هم با ملاقه می خوره : کنایه از حرص و طمع و زیاده خواهی
دوتا استخون گذاشتن و یه ملاقه که که هم روش تا شُدِس این یارو : کنایه از آدم و لاغر نحیف و زپرتی
آدم رو که که خور می کنه : آدم رو از کارش پشیمون و توبه کار می کنه
و این تنها گوشه ای از فرهنگ اصفهانی بود